بیتابیتا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 20 روز سن داره

بیتای زندگی مامانی و بابایی

نوروز1393 مبارککککککککککک

فرشته کوچولوی نازنینم امروز پنجشنبه و 29 اسفند ساعت 20 و 27 دقیقه و 7 ثانیه سال جدید شروع شد...این دومین عیدی هست که بیتای نازنینم میبینه.امیدوارم همیشه شادی و موفقیت در پیش داشته باشی. بعد از تحویل سال کلی عکسای خوشگل من و بابایی و شما گرفتیم.حالا 2 تا عکس خوشگل از تحویل سال میزارم...عاشقتم جوجو بعد از اینکه عکسامونو گرفتیم و بابایی مهربون عیدی هامونو داد آماده شدیم و رفتیم عید دیدنی خونه ی 2 تا بابابزرگا... اینم بیتای حاضر و آماده  روز اول عید عمه ملیحه از تهران اومد و رفتیم دیدنش و روز دوم عید هم با عمه ملیحه و عمو و مامانجون و باباجون رفتیم لاله پارک هم خرید کنیم و هم تفریح اینم عکس بیتا وسط خوراکیا ...
8 فروردين 1393

کادوی تولد بیتا با تاخیر

عروسک ملوس من بابابزرگ و مامانی بخاطر اینکه سرشون گرم مراسمای امیر بودن کادوی تولد شمارو با تاخیر دادن یه ماشین خوشگل واسه بیتای خوشگل مامانجون و باباجون(مامان و بابای بابایی)دو تا النگوی خوشگل هدیه دادن و مامانی و بابابزرگ(مامان و بابای من)یه ماشین شارژی خوشگل.دست همه شون درد نکنه.بیا از همین جا بهشون بگیم که خیلی دوسشون داریم و ایشالله سایه شون همیشه بالای سرمون باشه ...
19 بهمن 1392

مسافرت تهران

جوجوی مامانی 16 بهمن 1392 برای مراسم چهلم امیر من و مامانی و دایی سعید و شما رفتیم تهران.روزهای خوبی نداشتیم.همش درد و غصه.شکسته شدن خاله مهربونم.....2 روز تهران بودیم و دلخوشی اون روزهای ما بازم شما بودی.میدونی عزیزم دلم خیلی برای امیر تنگ شده و همه لحظه هام با یادش میگذره.لحظه ای یادم نمیره.آخه چرا باید امیر میرفت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ به هر حال مامانی به شما که خیلی خوش گذشت و از اونجایی که عاشق پیشی هستی و کلا به هر حیوونی میگی پیشی با سگ ساناز کلی حال کردی و همش میخندیدی.الهی من قربونت بشم مامانی.همیشه بهترینهارو برات آرزو میکنم.
19 بهمن 1392
1